ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت/کار چراغ خلوتیان باز در گرفت

آن شمع سر گرفته دگر چهره برفروخت/وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

ز نهار از آن  عبارت شیرین دلفریب/گویی که پسته ی تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود/ عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سرو قد که بر مه و خور حسن می فروخت/چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست/کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت/ تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت 

این غزل رو با تفال به دیوان حافظ انتخاب کردم

مثل همیشه جوابش درست و مناسب بود