کشفیات تصادفی در جهان پزشکی
دکتر بابک هوشمند
هزاران سال قبل از نیوتن هم سیبها از درخت به زمین میافتادند ولی اولینبار، اسحاق نیوتن بود که با دقت در همین مسأله ساده موفق شد قانون جاذبه را کشف کند. شاید برای همه، این فقط یک اتفاق ساده و تصادفی باشد ولی دقت نیوتن در همین مسأله به ظاهر ساده موجب شد تا نام نیوتن جاودانه شود. تصورکنید شما هم در اثر یک اتفاق ساده، مثلا تجویز اشتباه یک دارو، به یک کشف مهم برسید. چقدر جالب خواهد بود.
خیلی از اتفاقات تصادفی در آزمایشگاه یا در حین کار شاید در نظر اول بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر برسند ولی چه بسا همین اتفاقات به پیشرفتهای فوقالعادهای منجر شوند و افتخارات زیادی نظیر جایزه نوبل را به همراه داشته باشند. شکی نیست که آدم برای استفاده خلاقانه از این اتفاقات ساده نیاز به دانش و آگاهی و مهمتر از همه، نیاز به یک ذهن خلاق و پرسشگر دارد. وگرنه، قانونی مثل قانون جاذبه، باید هزاران سال قبل از نیوتن کشف میشد.
در هر حال بعضی از همین اکتشافات تصادفی در دنیای پزشکی اهمیت فوقالعادهای داشتهاند، اهمیتی به اندازه نجات جان میلیونها انسان.
از مگسهای ظرف ادرار تا کشف انسولین
اگرچه فردریک بانتینگ و پروفسور جان مکلئود، پزشکان کانادایی دانشگاه تورنتو، به عنوان کاشفین انسولین شناخته میشوند، واقعیت این است که این دو در واقع دنبالکننده راه دو پزشک آلمانی به نام جوزف فون مرینگ و اسکار مینکوفسکی بودند که مدتها قبل، ارتباط بین پانکراس و سطح قند خون را کشف کرده بودند.
این دو پزشک آلمانی در سال 1889 برای تحقیق درباره نقش پانکراس در هضم غذا، غده پانکراس چند سگ سالم را از بدنشان خارج کردند. چند روز بعد، این پزشکان به طور کاملاً اتفاقی متوجه شدند که تعداد زیادی مگس در اطراف ظرف ادرار سگها جمع شده است. آنها روی ادرار سگها آزمایش کردند و دیدند که مقدار زیادی قند در ادرار سگها جمع شده است. با توجه به سالم بودن سگها قبل از برداشتن پانکراس، مرینگ و مینکوفسکی نتیجهگیری کردند که حتما پانکراس سالم مادهای را ترشح میکند که سوخت و ساز قند را در بدن کنترل میکند.
دانشمندان زیادی از آن پس سعی کردند تا این ماده خاص را که از پانکراس ترشح میشود، شناسایی و جداسازی کنند اما اولینبار بانتینگ و مکلئود کانادایی بودند که موفق به جداسازی انسولین شدند. این مسأله و اهمیت فوقالعاده آن در کنترل دیابت موجب شد تا دکتر بانتینگ و پروفسور مکلئود در سال 1923 برنده جایزه نوبل شوند.
از آب تلخ تا کشف کینین
داستان کشف کینین بیشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعیت. روزی یک بیمار مبتلا به مالاریا که در جنگلهای ارتفاعات رشته کوه آند سرگردان بود، از روی تشنگی کمی از آب یک چشمه آب تلخ را میخورد.
گویا نزدیک آن چشمه چند نوع درخت گنهگنه که در حدفاصل کلمبیا تا بولیوی و در شیبهای مرطوب رشد میکند، وجود داشته است. بومیان آن ناحیه تا پیش از آن زمان تصور میکردند که پوست درخت گنهگنه سمی است ولی فروکش کردن تب آن مرد و بازگشتش به قبیله باعث شد تا از آن به بعد بقیه بومیان هم از پوست درخت گنهگنه برای درمان مالاریا استفاده کنند. مردم بومی آمریکای جنوبی به درخت گنهگنه، کینا- کینا میگویند که اسم داروی کینین از روی آن گرفته شده است.
ولی اولینبار در سال 1630 در لیمای پرو بود که قبایل سرخپوست ساکن در آن منطقه به میسیونرهای خارجی یاد دادند چگونه ماده شیمیایی کینین را از گنهگنه بیرون بکشند و از آن برای درمان مالاریا استفاده کنند. این نخستین مورد مصرف ثبتشده استفاده از یک ماده شیمیایی برای درمان موفقیتآمیز یک بیماری عفونی است.
امروزه داروهای ضد مالاریای حاوی کینین به طور گستردهای به عنوان درمانی مؤثر برضد مالاریا مورد استفاده قرار میگیرند.
از گاوهای آلوده تا پیدایش واکسن آبله
در سال 1796، توجه و دقت یک جراح و دانشمند انگلیسی به نام ادوارد جنر منجر به پیدایش نخستین واکسن جهان شد. در آن سالها، بیماری آبله یک بیماری لاعلاج بود و بسیاری از مردم از جمله بسیاری از افراد خاندان سلطنتی فرانسه جان خود را در اثر این بیماری از دست داده بودند. در سال 1796، یک کارگر شیردوش جوان به جنر گفت که کارگران شیردوشی که به آبله گاوی مبتلا میشوند، هرگز در آینده دچار آبله انسانی کشنده نمیشوند. آبله گاوی یک بیماری بیخطر است که از راه تماس با گاو آلوده به انسان منتقل میشود.
جنر وقتی این حرف را شنید، نمونههایی از زخم آبله گاوی را از روی دستهای یک کارگر جوان برداشت و آن را به یک پسربچه هشتساله تلقیح کرد. البته اکنون انجام چنین آزمایشهایی روی انسان یک عمل غیراخلاقی محسوب میشود اما از قرار معلوم در قرن هیجدهم چنین ممنوعیتی وجود نداشته است. خلاصه، پسرک بعد از تلقیح، دچار تب خفیف و ضایعات پوستی شد ولی مشکل دیگری پیدا نکرد.
چند ماه بعد، جنر مجدداً یک تزریق دیگر روی پسر انجام داد که این بار حاوی میکروب آبله واقعی بود. این تزریق هیچ اثری نکرد و بیمار دچار آبله نشد. به این ترتیب عمل واکسیناسیون ورود خود را به جهان پزشکی اعلام کرد.
از نوری در تاریکی تا کشف اشعه ایکس
عکسبرداری با اشعه ایکس از جمله اقدامات تشخیصی ارزشمند در دنیای پزشکی است. اما جالب است بدانید که کشف این اشعه در سال 1895 توسط ویلهلم کنراد رونتگن صورت گرفت، فیزیکدانی که هیچ علاقهای به تحقیق در زمینه پزشکی نداشت.
البته قبل از رونتگن هم دانشمندان متوجه شده بودند که پرتوهای کاتدی میتوانند به قطعات نازکی از فلز نفوذ کنند. به علاوه، آنها متوجه شده بودند که این اشعهها قادرند یک صفحه نمایش فلورسنت را که در فاصله 3 تا 5 سانتیمتری از یک پنجره آلومینیمی نازک در لوله شیشهای حاوی این اشعهها قرار گرفته باشد، روشن کنند. با توجه به این یافتهها، رونتگن یک لوله شیشهای را با استفاده از یک مقوای مشکی پوشاند و خروج اشعههای کاتدی را از آن مورد بررسی دقیق قرار داد.
او در حین انجام آزمایش متوجه تابش یک روشنایی در آزمایشگاه تاریکش و به فاصله چند متر دورتر از لوله شیشهای شد و در ابتدا تصور کرد که وجود یک پارگی در پوشش مقوایی موجب فرار نور از لوله و ایجاد روشنایی شده است.
اما بعد فهمید که داستان، یک چیز دیگر است: اشعهها پس از خروج از شیشه از پوشش مقوایی مشکی دور آن نیز عبور کرده بودند و روی یک صفحه فلورسنت که کمی جلوتر بود، ظاهر شده بودند. رونتگن متوجه شد که این اشعه جدید میتواند در مواد جامد هم نفوذ کند و تصویری از یک اسکلت انسانی را در نگاتیو عکاسی ثبت کند. کشف رونتگن خارقالعاده بود و به همین دلیل در سال 1901، اولین سال اهدای جوایز نوبل، این جایزه را به خاطر کشف تصادفی آنچه که امروزه اشعه ایکس نامیده میشود، به دست آورد.
از سگهای حساس تا کشف آلرژی و آنافیلاکسی
مدتها قبل، یک فیزیولوژیست فرانسوی به نام چارلز رابرت ریچه مقداری از سموم بهدستآمده از موجودات دریایی را به سگها تزریق کرد و واکنش سگها را مورد بررسی قرار داد. بعضی از این سگها در اثر شوک آلرژیک جان خود را از دست دادند و بقیهشان زنده ماندند و بعد از مدتی کاملاً بهبود یافتند.
در این آزمایش، پیدا شدن این علایم از جمله استفراغ، شوک، از دست رفتن هوشیاری و مرگ در حدود چند روز طول کشید.چند هفته بعد ریچه مجدداً مقدار کمتری از همان سم را به سگهای که زنده مانده بودند، تزریق کرد. این مرتبه سگها برخلاف دفعه قبل تنها پس از چند دقیقه از ورود سم به بدن دچار علایم جدی شدند.
این اختلافِ زمانی در واکنش به سم، ریچه را به فکر فرو برد و او حس کرد که نمیتواند نتیجه آزمایشش را نادیده بگیرد. او اصرار داشت که موضوع مهمی در پشت این اتفاق ساده و تصادفی وجود دارد و آزمایشهایش را ادامه داد.
بررسیهای ریچه بعدها پایهای شد برای شناخت و درمان آلرژیها و او در نهایت ثابت کرد که یک حالت فیزیولوژیک به نام آنافیلاکسی وجود دارد. به این معنی که وقتی فردی قبلاً به یک آلرژن حساس شده باشد، اگر مجدداً با آن مواجه شود، واکنش شدیدتری نسبت به دفعه قبل نشان میدهد. ریچه در سال 1913 به خاطر تحقیقاتش در همین زمینه برنده جایزه نوبل شد.
از بیمار ناخوانده تا پیدایش پاپ اسمیر
در سال 1923 دکتر پاپانیکولائو در حال انجام تحقیقاتی روی مایع واژینال در زنان بود تا شاید بتواند تغییرات سلولی را در طی سیکل قاعدگی مشاهده کند. او در حین تحقیقات مشابه روی خوکهای آزمایشگاهی متوجه تغییرات سلولی شده بود و قصد داشت تا همین موضوع را در مورد انسان نیز بررسی کند.
روزی به طور اتفاقی خانمی که به سرطان گردن رحم مبتلا بود به دکتر پاپانیکولائو مراجعه کرد و او پس از بررسی اسمیر تهیهشده از مایع واژینال آن بیمار روی اسلاید، متوجه شد که سلولهای سرطانی غیر طبیعی، به طور واضح در زیر میکروسکوپ قابل مشاهده هستند. نتیجه بهدستآمده شگفتانگیز بود و او بعدها در خاطراتش از این موضوع به عنوان بزرگترین شوکی که در طول زندگیاش تجربه کرده بود، یاد کرد.
پاپانیکولائو به این نتیجه رسید که میشود با جمعآوری نمونهای از ترشحات واژینال و بررسی آن، نشانههای زودرس سرطان رحم و سایر سرطانها را پیدا کند. به این ترتیب، بررسی تصادفی سلولهای سرطانی رحم روی اسلاید، موجب شد تا مصرف روتین پاپ اسمیر، به عنوان یک تست ساده و بیدردسر، موجب نجات جان زنانی شود که در معرض خطر سرطان گردن رحم قرار دارند.
از محیط کشت کپکزده تا کشف پنیسیلین
کشف اتفاقی کپک پنیسیلین یکی از مهمترین کشفیات تاریخ پزشکی است. هنوز که هنوز است و بعد از گذشت 80 سال از این کشف تصادفی، پنیسیلین همچنان به عنوان یکی از مهمترین و مفیدترین داروها مطرح است و کشف آن توانسته راه را برای ساخت دیگر آنتیبیوتیکها باز کند.
دکتر فلمینگ در تابستان سال 1928 و در حین تحقیق در مورد بیماری آنفلوانزا متوجه شد که نوعی کپک، یکی از محیطهای کشت میکروب او را آلوده کردهاست. او به جای اینکه آن محیط کشت خرابشده را دور بیندازد، تصمیم گرفت که به آن فرصت دهد و به بررسی بیشتر نمونه کپکی بپردازد. در کمال تعجب، بعد از مدتی ناحیهای که توسط کپک اشغال شده بود، فاقد باکتری استافیلوکوک بود. فلمینگ متوجه شد که کپک برای استافیلوکوک کشنده بوده است.
شاید اگر شخص دیگری جای فلمینگ بود، ظرف آلوده به کپک را دور میانداخت ولی کنجکاوی و دقت فلمینگ موجب ظهور یکی از بزرگترین اکتشافات تاریخ پزشکی شد.
فلمینگ پس از بررسیهای اولیه، کپک را جدا کرد و متوجه شد که یک ماده آنتیبیوتیک پیدا کرده که میتواند بسیاری از باکتریهای مولد بیماری عفونی را از بین ببرد. کشف پنیسیلین موجب نجات جان زندگیهای بیشماری شد و برای کاشفش جایزه نوبل سال 1945 و دعای خیر بشریت را به همراه داشت.
آدرس جدید ما xrays.ir