اشکهای خدا
می خواهم روی شانه های مهتاب بنشیم
و تک تک ستاره ها را
با نوک انگشت، سُر بدهم درون سبد دامنم
و ببرمشان به آسمان شبهای بی ستاره ام
می خواهم گل های سرخ را
در آغوش بگیرم
شاید که خارهایشان درون سینه ام جا بگیرند
و عشق را
از عمق دلم به بیرون بچکانند
می خواهم دست هایم را به آسمان نشان بدهم
آنقدر که خالی بودنشان را فریاد بزنند
شاید که تهی بودنشان
اشک های خدا را سرازیر کند
آنقدر که یک قطره ی اشک خدا
روی گونه های بیابان گونه ام جاری شود
بافته شده در ۲۳ آبان ۸۸
+ نوشته شده در پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط سارا محمدی
|
آدرس جدید ما xrays.ir