همیشه بهارم کاش می خوندیش
گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گمشده مانی
گذاشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
به پاس عشق ز بد عهدیت گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی زخود که سرو روانی.
غزلی از هوشنگ ابتهاج از دفتر سیاه مشق برای تو که همدرد ...!!!
+ نوشته شده در شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۵:۴۲ ب.ظ توسط سارا محمدی
|
آدرس جدید ما xrays.ir