امروز از اون روزایی بود که دلم می خواد برای همیشه توی تاریخ ذهنم هکش کنم!

شما هم جای من باشین همین کار رو می کنید!

مدتیه که واسه ی کار آموزی به بخش ام آر آی میریم هر روز خدا رو به خاطر سلامتی که بهم داده شکر می کنم  2 سالی میشه که از محیط بیمارستان دور بودم و هنوز به دیدن دردای مردم عادت نکردم

توی این مدت موارد رقت انگیز کم ندیدم از پسری که به نظر هم سن پدرش می اومد و نتونستیم ازش رگ بگیریم چون اعتیاد به تزریق مورفین تمام رگ هاشو سوزونده بود( بیراه نیست که می گن اعتیاد آدمو بی رگ می کنه)! یا دختر کوچولویی که به خاطر نیش زنبور شوک داده بود و قدرت تکلمشو از دست داده بود

هر روز دو سه تا تومور مغزی! متاستاز استخونی! دیسکوپاتی می بینیم! گاهی انقدر تحت تاثیر قرار می گیرم که هر وقت سرم درد میگیره توهم تومور مغزی آزارم میده!

امروز من دستای خدا رو دیدم

امروز یه خانومی برای اسکن گوش به علت کاهش شنوایی مراجعه کرده بود!

همیشه اول از گوش اسکنوگرام کرونال می گیریم! اما امروز کارشناس بخش به صورت کاملا اتفاقی اسکنوگرام ساجیتال گرفت! در حالیکه می خواسته دکمه کرونال رو بزنه ساجیتال زده! و ما با کمال تعجب یه ضایعه واضح رو توی لوب فرونتال مغز این خانوم دیدیم! در حالیکه اگه ساجیتال نمی گرفت هیچ وقت این ضایعه رو تصویر کرونال نشون نمی داد!

خلاصه خدا خیلی هواسش به همه بنده هاش هست!

از همه نا امیدم غیر خدای مهربونم که همیشه مراقبمه!