شب وستاره ومهتاب نیمه شبم

هوای گریه و ابر وغصه های دلم

کنار گلبن وساقی و آتش مستی

هنوز از غم رویت فشرده است گلویم

نمی چکد ، نمی افتد ، نمی شود جاری

زلال اشک خموشم ز گوشه ی چشمم

 هنوز منتظرم ! منتظر به راه نگاهت

کجا روم ؟ به که گویم حدیث جان کاهم

به گوشه ای از آن نگاه مخمورت

نظر کن و شفا ده بند بند وجودم

( کار خودمه )