همیشه بهارم کاش می خوندیش

گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی

چه گویمت که به باغ بهشت گمشده مانی

گذاشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم

به کام من که نماندی به کام خویش بمانی

بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش

که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی

به پاس عشق ز بد عهدیت گذشتم و دانم

هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی

چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم

چو دیدمت که چو گل سر به سینه دگرانی

خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب

ولی تو سایه برانی زخود که سرو روانی.

غزلی از هوشنگ ابتهاج از دفتر سیاه مشق برای تو که همدرد ...!!!

چارلی چاپلین میگه:

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است

برای اولین بار

این اولین خاطره ای هستش که مینویسم که هیچوقت یادم نمیره چون من آدمی نیستم که همیشه گاف بدم به خاطر همین این یکی خوب یادم مونده

یه روز داوطلب ارائه قسمتی از کتاب زیست شناسی سلولی مولکولی بودم برای درس رادیوبیولوژی کلاس خسته کننده ای بود ۳ تا۵  بعد از ظهر معمولا همه خوابن دیگه من تازه فهمیدم استادا چه حالی میشن وقتی نصف کلاس خوابن نصف دیگه خمیازه میکشن بعضی هی از کلاس بیرون میرن واحتمالا دیگه بر نمی گردن ، بحثی که ارائه می دادم در مورد همانند سازی دی ان ای بود داشتم می گفتم دی ان ای یه مولکول دو رشته ای هستش که وقتی میخواد همانند سازی کنه ابتدا آنزیمی به نام هلیکاز اون رو به دو قسمت تقسیم میکنه و نمی دونم از بین این همه مثال  چرا گفتم مثل زیپ شلوار وای کلاسی که همه خواب بود یهو منفجر شد از خنده ،منم از خجالت زیر چشمی استاد ونگاه کردم اونم به روی خودش نیاورد (نخندید )البته گفت یا زیپ کاپشن وای که چقدر خجالت کشیدم منم خودم و از تک وتا ننداختم گفتم ببخشید نمی دونم چرا این مثالو زدم بعدم بلافاصله بقیه کنفرانسو دادم.

 

قلبم پر جمعییت ترین شهر  دنیاست

جمعه روز خوب عشقه ، روز تعطیلی دل نیست!

تا تو هم خلوت مایی، جمعه مون سرد و کسل نیست!

می شه با عطر تو پر شد ، از ترانه های تازه !

دست تو حتی با خورشید، آدمک برفی می سازه !

تو این زمونه کلک ، چشمای تو حقیقته !

دل بزرگ تو مثله یه شهر پر جمعیّته! 

 

قسمتی از ترانه ی یغما گلرویی

 تقدیم به کسی که همیشه منتظرش هستیم

از کجا باید شروع کرد قصه عشق دوباره؟

اگه تو هم مثل من رادیولوژی میخونی

اگه تو هم مثل من از اینکه دیگران رشتتو نمیشناسن ناراحتی

اگه میخوای به عنوان یه پرتوکار برای هم رشته ایهات خاطره بگی

اگه میخوای با نظرات هم رشته ایهات آشنا بشی

اگه میخوای واسه ادامه تحصیلت انگیزه داشته باشی

اگه میخوای داد بزنی که هستی

اگه ایده جالبی داری

اگه تو هم مثل من شعر میگی و فقط خودت میدونی ودوست داری دیگران بخونن

ونقدش کنن

اگه مطلب علمی موردنظرتو پیدا نکردی

اگه میخوای پشت کنکور کاردانی نمونی

کافیه نظراتتو توی بخش نظر بدهید ثبت کنی نه ایمیل میخواد نه وب فقط یه اسم مستعار یا اگه  راحتی مثل من اسم واقعیت . من فقط منتظر تعریف وتمجید نیستم من منتظر پیشنهادات کاربردی هستم .

 

ضرب المثل فرانسوی

کسی که به امید شانس زنده باشد سال ها قبل مرده است

انسانم آرزوست

زینت انسان سه چیز است علم، محبت و آزادی ( افلاطون)

به مناسبت نیمه شعبان

سلام من به تو از دور

از این نهایت مبهم

از این شب بی نور

سلام من به تو ، ای در پس سیاهی شب

سرود صبح امیدی و در افق مستور

سلام من به تو ، ای نوبهار خندیدن

حقیقتی و می آیی ز شاهراه ظهور

( این شعر کار خودمه وتقدیمش میکنم به صاحب دلهای منتظر روحی فداه)

کریستین

انسان به همان نسبت که می تواند

دوست داشته باشد، موجودیت دارد.

خاطره بگم یا نگم؟

گاهی خاطرات آدم ها انقدر تلخه که حتی حاضر نیستن به یادشون بیارن ، و گاهی انقدر شیرینه که همه جا تعریفش میکنن . خیلی ها مثل من عاشق شنیدن خاطرات دیگران هستند در حالیکه به نظر خودشون خاطره شیرینی ندارن که برای دیگران تعریف کنن . البته فکر میکنم امثال من دچار خود سانسوری هستن و این موضوع خوبی نیست، کسانیکه اعتماد به نفس بالایی دارن همیشه خاطره ای برای گفتن دارن که اگه من خودم قرار باشه اون خاطره رو بگم کلی با خودم کلنجار می رم آخرشم یا نصفه میگمش یا کلآ منصرف میشم . من فکر میکنم باید این مشکل رو حلش کنم بنابراین تصمیم گرفتم توی وبلاگم حداقل این جرأت رو پیدا کنم و تا حدودی حرف دلم رو بنویسم می بینی بازم می نویسم تا حدودی!

به نظر شما چی ؟

رابطه ای بین اعتماد به نفس و توانایی خاطره گویی وجود داره؟