شکسته!
نگاه چشم بیمارت چه خسته ست
کبوتر جان ! که بالت را شکسته ست؟
کجا شد بال پرواز بلندت ؟
سفید خوشگلم ! پایت که بسته ست؟
ه.ا.سایه
نگاه چشم بیمارت چه خسته ست
کبوتر جان ! که بالت را شکسته ست؟
کجا شد بال پرواز بلندت ؟
سفید خوشگلم ! پایت که بسته ست؟
ه.ا.سایه
شب و ستاره و مهتابِ نیمه شبم هوای گریه و ابر و غصه های دلم
کنار گلبن و ساقی و آتش مستی هنوز از غم رویت فشرده است گلویم
نمی چکد، نمی افتد، نمیشود جاری زلال اشک خموشم ز گوشه ی چشمم
هنوز منتظرم، منتظر به راه نگاهت کجا روم؟ به که گویم حدیث جانکاهم
به گوشه ای از آن نگاه مخمورت نظر کن و شفا ده بند بند وجودم
۲۶ مرداد ۸۸ ساعت ۲ نیمه شب تقدیم به آقای دلهای منتظر
آرامشمت را به من ببخش
آرامش نیلگون و نازک عشق را
آن سان که اوج گیرد بال های کوچک احساسم
و بپرد تا شکوه شراره های احساس نیلی یک موج
و تمام ذره های وجودم
تپش گیرد از احساس لطیف با تو بودن
ای صمیمی و ای نور
مرا مدهوش کن مدهوش یک خواب شیرین
که تو حقیقت بخش رویایی
و نوازشم کن
با لطافت دستان لطفت
و هرگز دستانم را رها
و نگاهت را از من دریغ مکن
که این شاپرک می میرد
بی عنایت معشوق
۱۴ خرداد ۸۸ برای خدای مهربونم
دیدار دوستان ، دلم را تازه کرد
عشق در غم خفته ام ، بیدار کرد
سنگهایم با دلش وا کندمو
رنگ شب از چهره ی من ، پاک کرد
۲۳ مهر ۸۷
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرهمت کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
برخیز دلا که دل به دلدار دهیم
جان را به جمال آن خریدار دهیم
این جان و دل ودیده پی دیدن اوست
جان و دل ودیده را به دیدار دهیم
ه.ا.سایه
من زبون همه ی پرنده ها رو بلدم!
وقت تنهایی با دیوارای خونه گپ زدم!
می دونم کدوم ترانه به دل شب می شینه!
لهجه ی سیمای گیتار واسه من غریبه نیست!
می تونم به این نسیم که میگذره بگم: بایست!
صبا که بیدار میشم به آینه صب بخیر میگم!
یکی مثل خودتم خیال نکن یه جور دیگم!
ادامه ترانه یغما گلرویی را در ادامه مطلب بخوانید
بمان با من تو که تنها کسم هستی
ومن می دانمت هستی
تو که هستی چه می گویم
این منم که ز تو
گهی دورم گهی نزدیک
تو هستی تا ابد با من
و می دانم که می دانی
چه نا فرمانم وپستم
گهی بگذار جان من صفا گیرد به دیدارت
گهی یادت
همین یادت
نکن از من دریغ ای مهربان یاور
( اردیبهشت ۸۸ واسه خدای مهربونم)
که تو را در خود تکرار کنان
به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم ، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب وآتش پیوند زدم
فروغ فرخ زاد